جدول جو
جدول جو

معنی به ناگاه - جستجوی لغت در جدول جو

به ناگاه
ناگاه، ناگهان، ناگهانی
تصویری از به ناگاه
تصویر به ناگاه
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از به ناکام
تصویر به ناکام
ناکامانه، از روی ناکامی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از به ناچار
تصویر به ناچار
آنچه یا آنکه وجود آن ضروری یا چاره ناپذیر است، موقعیتی که خروج از آن میسر نیست یا تنها یک راه در پیش رو وجود دارد، ناگزر، لابد، به ضرورت، لاجرم، ناگزرد، ناکام و کام، چار و ناچار، خوٰاه ناخوٰاه، ناگزیر، لامحاله، خوٰاه و ناخوٰاه، کام ناکام، لاعلاج، ناچار، ناگزران، خوٰاهی نخوٰاهی
فرهنگ فارسی عمید
(دِهْ)
دهی است از دهستان همایجان بخش اردکان شهرستان شیراز. واقع در 14هزارگزی جنوب خاوری اردکان. سکنۀ آن 350 تن می باشد. آب از رود خانه شش پیر تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
به یک ناگاه. غفلتاً. (یادداشت مؤلف). ناگهان. ناگه. ناگاه
لغت نامه دهخدا
(بِ)
بغتهً. (آنندراج). بناگه. ناگهان. ناگاه. (فرهنگ فارسی معین). بناگاهان:
جام تجلیش که بناگاه میدهند
می دان یقین که بر دل آگاه میدهند.
اسیر لاهیجی (از آنندراج).
رجوع به ناگاه شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
جایگاه. جای بنا:
ز بلغار بگذر که از کار اوست
بناگاه اصلش بن غار اوست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از از ناگاه
تصویر از ناگاه
ناگهان ازناگه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بناگاه
تصویر بناگاه
ناگاه، ناگهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از به ناچار
تصویر به ناچار
بالاجبار
فرهنگ واژه فارسی سره