آنچه یا آنکه وجود آن ضروری یا چاره ناپذیر است، موقعیتی که خروج از آن میسر نیست یا تنها یک راه در پیش رو وجود دارد، ناگزر، لابد، به ضرورت، لاجرم، ناگزرد، ناکام و کام، چار و ناچار، خوٰاه ناخوٰاه، ناگزیر، لامحاله، خوٰاه و ناخوٰاه، کام ناکام، لاعلاج، ناچار، ناگزران، خوٰاهی نخوٰاهی
آنچه یا آنکه وجود آن ضروری یا چاره ناپذیر است، موقعیتی که خروج از آن میسر نیست یا تنها یک راه در پیش رو وجود دارد، ناگُزِر، لابُد، بِه ضَرورَت، لاجَرَم، ناگُزَرد، ناکام و کام، چار و ناچار، خوٰاه ناخوٰاه، ناگُزیر، لامَحالِه، خوٰاه و ناخوٰاه، کام ناکام، لاعَلاج، ناچار، ناگُزِران، خوٰاهی نَخوٰاهی
دهی است از دهستان همایجان بخش اردکان شهرستان شیراز. واقع در 14هزارگزی جنوب خاوری اردکان. سکنۀ آن 350 تن می باشد. آب از رود خانه شش پیر تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان همایجان بخش اردکان شهرستان شیراز. واقع در 14هزارگزی جنوب خاوری اردکان. سکنۀ آن 350 تن می باشد. آب از رود خانه شش پیر تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
بغتهً. (آنندراج). بناگه. ناگهان. ناگاه. (فرهنگ فارسی معین). بناگاهان: جام تجلیش که بناگاه میدهند می دان یقین که بر دل آگاه میدهند. اسیر لاهیجی (از آنندراج). رجوع به ناگاه شود
بغتهً. (آنندراج). بناگه. ناگهان. ناگاه. (فرهنگ فارسی معین). بناگاهان: جام تجلیش که بناگاه میدهند می دان یقین که بر دل آگاه میدهند. اسیر لاهیجی (از آنندراج). رجوع به ناگاه شود